کد خبر: ۱۶۹۰
۲۷ مهر ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

ماجرای دانش آموز بازیگوشی که کارگردان و بازیگر شد

سال اول دبیرستان، امام جماعتی داشتیم به نام آقای اسماعیلی. ایشان گروه تئاتری راه‌اندازی کرده و از آنجا که آوازه شیطنت‌هایم به گوشش رسیده بود، برای اینکه من را زیر نظر داشته باشد در آن تئاتر نقش پدر پیر یک شهید را هم به من داد. در آن نمایش‌ها که در مدارس برگزار می‌‌‌شد‌، نمایش ما رتبه‌ای کسب نکرد، اما نقش اول بازیگری به من داده شد. این موفقیت برای من خیلی خوش‌حال‌کننده بود.‌ از آن به بعد‌‌ تقلید را کنار‌ گذاشتم. این نتیجه یک کار درست فرهنگی بود؛ اینکه چطور آقای اسماعیلی هوشمندانه دانش‌آموز شر و شیطان را بدون گرفتن هیجانات و شور نوجوانی از راه برنامه‌های فرهنگی جذب کرد.

با اعتماد به نفس و محکم است، خوب حرف می‌زند و خوب‌تر استدلال می‌کند. بچه‌های تئاتر همین‌طور هستند، جلو ایشان که نشسته‌ای انگار وسط نردبانی ایستاده‌اند. پرابهت و با جبروت هستند و از شرایط پایین و سخت حرفی نمی‌زنند و نگاهشان به بالاست. اعتقاد دارد اینجا که هستند باید تعادلشان را حفظ کنند و بعد قدم در مسیر بالاتر بگذارند.
 جوان بیست‌ونه ساله و خوش آتیه‌ای که با اشتیاق از محله قدیمی برایمان می‌گوید که تجربه‌ای کوتاه از زیستن در آن دارد، ولی ایمان به اینکه بچه‌های مستعد و هنرمندی دارد او را به میدان هنرپروری کشانده است.
در کنار شلوغی کار‌ها و سفرهای کاری، بخشی از وقتش را در مرکز فرهنگی مفتح و با نوجوانان و جوانان علاقه‌مند به‌ بازی در سینما و تئاتر می‌گذراند. تمام دغدغه‌اش تربیت نیروهای متعهد در این منطقه است. دلیلش هم همانی است که لابه‌لای گفت‌وگو به آن اشاره می‌کند؛‌ «طلاب به لحاظ هنر، خاک حاصلخیزی دارد.» می‌خواهد زکات آنچه را در مکتب بزرگان هنر نمایش آیینی آموخته است ادا کند. اوج فعالیت‌های محمد‌رضا اربابی، جوانی که بیش از یک‌دهه است در کسوت بازیگری و کارگردانی کار می‌کند، به محرم و صفر و نمایش‌های آیینی برمی‌گردد.

 

 

نقشی که معلم داشت

متولد محله بابک احمدآباد است. یک‌سال بیشتر نداشت که به خواسته مادربزرگش‌، خانواده به محله پنجتن آمدند تا سال‌های‌ آخر عمر مادربزرگ را در کنار او باشند. مدت حضور کوتاه بود، اما خاطرات آن محله‌ و مردمش آن‌قدر خوب بود که وقتی اربابی جوان به جایی رسید که‌ می‌توانست خدمتی به هم‌نوع داشته‌ باشد، اول از همه به‌یاد حاشیه‌ شهر و مردم خون‌گرم آن محلات افتاد. در ابتدای گفت‌وگو می‌خواهم از ورودش به دنیای هنر بگوید: دوره دبیرستان و راهنمایی دانش‌آموز به‌شدت شری بودم. 

همه معلم‌ها را شبیه خودشان تقلید می‌کردم. بابت این اداها هم کلی از معلم‌ها و ناظم‌های مدرسه کتک خوردم. درمدرسه به‌قدری از دستم شاکی بودند که سال بعد که مادرم برای ثبت‌نام برادر کوچک‌ترم به مدرسه رفته بود‌، ناظم به گمان اینکه قرار است من به مدرسه برگردم، او را ثبت‌نام نکرده بود. 

سال اول دبیرستان، امام جماعتی داشتیم به نام آقای اسماعیلی. ایشان گروه تئاتری راه‌اندازی کرده و از آنجا که آوازه شیطنت‌هایم به گوشش رسیده بود، برای اینکه من را زیر نظر داشته باشد در آن تئاتر نقش پدر پیر یک شهید را هم به من داد. در آن نمایش‌ها که در مدارس برگزار می‌‌‌شد‌، نمایش ما رتبه‌ای کسب نکرد، اما نقش اول بازیگری به من داده شد. این موفقیت برای من خیلی خوش‌حال‌کننده بود.‌ از آن به بعد‌‌ تقلید را کنار‌ گذاشتم. 

برای بچه‌ها استندآپ اجرا می‌کردم. این نتیجه یک کار درست فرهنگی بود؛ اینکه چطور آقای اسماعیلی هوشمندانه دانش‌آموز شر و شیطان را بدون گرفتن هیجانات و شور نوجوانی از راه برنامه‌های فرهنگی جذب کرد.

 


نمایش آیینی؛ نزدیک به واقعیت

از او می‌خواهم قبل از بیان چگونگی ورودش به دنیای بازیگری، درباره نمایش‌‌ آیینی توضیحاتی بدهد و از تفاوت‌هایی که این‌گونه نمایش‌ها با تئاتر و سینما دارد بگوید: ‌رهبری در جایی از نمایش آیینی به عنوان سوغات ایران‌زمین تعبیر کردند. نمایش آیینی ترکیبی است از سینما و تئاتر؛ سینما، به این دلیل که کار در 3بعد اجرا می‌‌شود.‌ چهره‌هایی که نمی‌توانیم نشان دهیم مثل چهره ائمه(ع) در سایه به نمایش در می‌آید و چهره‌هایی چون معاویه، مسلم‌بن‌عقیل، حبیب‌بن‌مظاهر و‌... روی صحنه‌. سینما با تدوین مرتبط است، از یک پلان کات می‌خورد تا پلان بعدی.

 در نمایش آیینی هم در آیتمی، نور از صحنه می‌رود، پس از موزیکی کوتاه، نور در صحنه‌ای دیگر، پلان‌ بعدی‌‌ به نمایش درمی‌آید. شباهت نمایش آیینی به سینما  به‌واسطه ریتم، تدوین‌ موازی و... است و به تئاتر هم به سبب نزدیکی با مخاطب شباهت‌هایی دارد. در این نوع‌ نمایش‌ موزیک روی صحنه پخش می‌شود، دکور واقعی است؛ یعنی اگر صحنه‌ای باید باران بیاید، بیننده ما ریزش و ریتم باران را می‌بیند،‌ اگر انفجاری قرار است اتفاق بیفتد، انفجاری واقعی رخ می‌دهد. در تئاتر، نماد و المان داریم؛ در‌حالی‌ که در نمایش آیینی صحنه‌های واقعی را شاهد هستیم.
به فرض در روایت حضرت نوح، کشتی واقعی در صحنه وجود دارد یا در آیتم امام‌رضا(ع) وقتی حضرت دعای باران را می‌خوانَد، بیننده ما باید شاهد باران واقعی باشد. 

همه این‌ها را تیم جلوه‌های ویژه آماده‌سازی می‌کند. کودک و نوجوانی که این نمایش را دیده باشد، چون تقریبا همه صحنه‌ها را حس کرده، داستان دعای باران امام‌رضا(ع) در ذهنش بهتر نهادینه می‌‌شود. چون چیزهایی را لمس و حس کرده، درست مثل همان نم بارانی که بر دستانش نشسته است. این‌ها همه پیکره‌ای را با عنوان نمایش‌آیینی تشکیل می‌دهد‌. د‌ر این قالب و ساختار می‌توانید محتواهای مختلفی را استفاده کنید. می‌توان طرح عالم بعد از مرگ را داشت، داستان کربلا‌ را در آن استفاده کرد، داستان‌های اساطیری شاهنامه یا داستان سلمان‌ فارسی و به زمان جلوتر که بیاییم، می‌‌توان روایت بچه‌های جبهه و جنگ یا انقلاب را به نمایش درآورد.


شب‌ آفتابی؛ اولین تجربه

 رشته زیست‌شناسی انتخاب او بود، هم دوران متوسطه و‌ هم بعد از آن. قرار بود‌ فیزیولوژیست شود و همین رشته را انتخاب می‌کند و برای اینکه فرصت کاری بیشتری داشته باشد در دانشگاه پیام‌نور ادامه تحصیل می‌دهد، اما علاقه‌‌ به بازیگری دنیای او را عوض کرد: ‌از بچگی به بازیگری‌ علاقه عجیبی داشتم. در زمان دانشجویی کارهای تئاتر دانشجویی زیادی اجرا کردم. 

تا اینکه سال88 خبر‌دار شدم استاد بهزاد‌پور قرار است کار بزرگی به نام «شب آفتابی» را در مشهد اجرا کند.‌ این را هم بگویم که بنیان‌گذار نمایش‌های آیینی‌ ایشان هستند که در چهلمین روز شهادت‌ شهید مرتضی آوینی، با اجرای نمایشی در یکی از مساجد تهران، آن را در کشور شروع کردند. 

بعد قرار بود به پیشنهاد سردار شهید نورا... شوشتری، اجرای نمایش آیینی با ابعادی بسیار وسیع‌تر و با مضمونی از خلقت آدم تا خاتم(ص) در مجتمع آیه‌های مشهد برای اولین‌بار کلید بخورد. نمایشی که در اولین شب اجرایش خبر شهادت سردار به ما داده شد. در این نمایش علاوه‌بر اینکه دستیار چهارم کارگردان بودم، نقش کسی را داشتم که حضرت آدم را محاکمه می‌کرد. حس خوبی بود‌ در نمایشی نقش داشته باشی که شبی دو،سه هزار نفر تماشاگر به تماشای آن می‌نشینند.


از دستیار چهارمی تا نقش اولی

نمایش «شب آفتابی» ماه‌های‌ بعد در شهرهای ایلام، زاهدان، تهران و... اجرا شد و من در‌ مدت کمتر از یک‌سال‌ از سیاهی لشکری و دستیار چهارمی کارگردان به دستیار یک و درنهایت به نقش اولی فیلم ارتقا یافتم. ارومیه که بودیم هنگام تمرین نمایش، برای نقش اول اتفاقی افتاد و متأسفانه ایشان نمی‌توانست کار را ادامه دهد. آن روزها موهایم بلند شده‌ و‌ تا روی شانه‌هایم رسیده بود. 

آقای بهزادپور صدایم کرد و گفت: «محمدرضا، می‌توانی برای اجرای زاهدان نقش اول را بازی کنی؟» این آرزوی قلبی من بود، اما وقتی‌جمعیت دو،سه هزار نفری جلو چشمم آمد، حقیقتا دست و پایم لرزید و مردد بودم. گفتم: «نمی‌دانم.» با تحکم داد زد: «فقط یک کلام؛ بگو می‌توانی یا نه؟!» آنجا بود که سعی کردم برای عشق به بازیگری، بله‌ را بگویم. بعد آن تمرینات سخت شروع شد. آیتم حضرت آدم در دامنه کوه اجرا می‌شد. یک روز جلو 400سیاهی لشکر مجبورم‌ کرد پای برهنه‌ به بالای کوه بروم. می‌دانستم این سخت‌گیری‌ها فقط برای بهتر شدن بازی بود. سر آن نقش حسابی وزن کم کرده بودم.

 


آتش گرفتن کمربند در عملیات انتحاری

نمایش سردار شوشتری را در قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) تهران هم اجرا کردیم. فرماندهی‌ قرارگاه را سردار همدانی عهده‌دار بودند. سرداری که بعد‌ها در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسیدند. در این نمایش یک آیتم دیگر هم اضافه شده بود؛ آیتم شهادت‌ سردار شوشتری. آنجا نقش‌ وهابی‌ای را داشتم که با بستن بمب به خودش در لباس یک بلوچ، عملیات انتحاری را اجرا می‌کرد. آتش‌گرفتن‌ کمربندی که به دور شکمم بسته شده بود واقعی بود؛ البته با لحاظ تمهیدات  ایمنی. ضامن دست خودم بود، وقتی به سردار نزدیک می‌شدم درحالی‌که دست‌ها را برای در آغوش گرفتنش باز کرده بودم، دکمه را می‌زدم و انفجار رخ می‌داد. با آتش‌گرفتن کمربند بلافاصله دودی غلیظ فضا را پر می‌کرد و سردار شوشتری بر زمین می‌افتاد. خاطرم هست تست انفجار داشتیم. 

آقای کریمیان که‌ جلوه‌های ویژه برعهده او بود، در حین بستن کمربند انفجاری دستش مجروح شد، اما برای اینکه این آیتم حذف نشود، بلافاصله دست مجروح را پایین گرفت تا کسی متوجه نشود. این صحنه‌ها برای‌ ما که به هرحال با آتش و انفجارهای متعدد‌ سر و کار داشتیم ممکن بود خطراتی به همراه داشته باشد، اما همین‌ها بیننده را به واقعیت داستان نزدیک می‌کرد و حس هم‌ذات‌پنداری را به او انتقال می‌داد.‌ بی‌تردید اگر اجرای شب آفتابی ادامه داشت؛ آیتم شهید همدانی، سردار شهید مدافع حرم هم به آن اضافه می‌شد.


دلهره‌ بازی در اولین نقش

 قرار بود این‌ نمایش در زاهدان و جایی که سردار شهید شده بود، اجرا شود.‌ آن‌ زمان هنوز عبدالمالک ریگی را نگرفته بودند و بچه‌ها بیم انفجار‌‌های غیر برنامه‌‌ریزی شده را هم داشتند.‌ در آیتم اول هنرپیشه حضرت آ‌دم(ع) با بالابر، 20متر بالا برده می‌شد. این را هم بگویم علاوه بر هیجان اولین نقش اولی، ترس از ارتفاع هم داشتم. به ویژه که باد شدیدی هم وزیدن گرفته بود. از سویی نور در آن سیاهی شب روی من بود. سپس از آن بالا آرام‌آرام  به سمت زمین‌ آورده می‌شدم. برنامه این بود، پایین که آمدم هم‌زمان با چیده شدن میوه ممنوعه، انفجاری رخ دهد. 

سیب که به هوا پرتاب شد بر اثر جرقه‌ای آتش می‌گیرد و می‌افتد روی چوب شیطان که دور آن پر از مو بود. یک لحظه چوب شعله‌ور می‌شود، صحنه‌ای زیبا که در نگاه تماشاگر، جزئی از نمایش است؛ در‌حالی‌که این‌طور نبود. مرحوم بهزاد فیاضی که نقش شیطان را داشت، در آن لحظه خیلی خوب توانست صحنه را جمع‌ کند. چوبی که سیب بر‌ روی آن قرار گرفته‌ و شعله‌ور شده بود را بالای سر گرفت و چند بار گرداند. بعد اتمام نمایش ترس و دلهره عجیبی از‌ واکنش آقای بهزادپور داشتم، چون یک قسمت نانوشته و اتفاقی اجرا شد، اما وقتی ایشان با آغوش باز از من استقبال کرد و گفت: «محمدرضا، خودت را به من ثابت کردی» تمام خستگی و سختی‌ کار از تنم خارج شد.‌


کارگردانی اجرای صاحب الزمان(عج)

این‌ها بخشی از خاطرات و مراحل بازیگری اربابی است که حالا علاوه‌بر کارگردانی، مدرس نمایش آیینی را هم بر عهده دارد. او درباره کارگردان شدنش هم می‌گوید: «‌همه ساله هم‌زمان با ایام نیمه‌شعبان هیئتی در چهارراه 35متری‌ و مکانی که به خیمه‌الانتظار معروف است، مراسم خاصی دارند. سال90 مدیر هیئت، پیشنهاد اجرای نمایش‌آیینی با موضوع امام‌زمان(عج) را مطرح کردند. 

این اولین پیشنهاد کارگردانی به من بود. بعد از مشورت با استادم بهزاد‌پور، کار را پذیرفتم. در این نمایش،‌ نیروها‌ تازه کار بودند و امکانات بسیار محدود. به‌عنوان مثال گریم با خمیر دندان بود و گل‌ گهواره از گل‌فروشی محله گرفته شد و قرار شد پولش را یک ماه بعد بدهیم. برای برپا کردن داربست هم یکی‌ برای شادی امام‌زمان(عج) آمد پای کار. کار فقط و فقط دلی بود.‌ چندماه بعد 500هزار تومان به ما داده شد، اما بیشتر بچه‌ها از جان و دل در این نمایش شرکت کردند.


نمایش آیینی و استقبال کم‌نظیر

3ماه بعد پیشنهاد نمایش‌ آیینی با موضوع «از مکه تا کربلا» برای اجرا در کاشمر مطرح شد. استارت کار زده شد و اوقاف کاشمر هم پای کار آمد. ایام آخر صفر بود که 10شب اجرا داشتیم. استقبال تو‌صیف ناپذیر بود. واقعا‌ انتظار آن میزان تماشاگر را نداشتیم. این شروع جدی کار من به‌عنوان یک کارگردان نمایش‌های آیینی بود. اعتماد، آن هم به یک جوان‌ حس خیلی خوبی داشت.

 بعد از آن، پیشنهاد نمایش «یاس‌ نبوی»‌ به گروه ما داده شد. در این نمایش که در سالن راه‌آهن مشهد‌ اجرا شد، روایت مهریه حضرت زهرا(س) و داستان فدک به تصور کشیده شد. نمایش همراه با ترکیب موسیقی و مداحی اجرا می‌شد. زمانی که امام‌جمعه مشهد آمد و آن را دید‌، تنها نگرانی ما از موسیقی بود که در این نمایش در کنار مداحی اجرا می‌شد. خوشبختانه نظر مساعدی به این سبک اجرا‌ داشتند. بعد از آن، اجرای نمایش از «آدم تا خاتم» در مجتمع آیه‌ها از طرف معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد‌ پیشنهاد شد. کشتی نوح از جمله موضوعاتی بود که در این نمایش به آن اضافه کردیم. 

همچنین آیتم‌های انقلابی چون شهید دیالمه، ترور شهید هاشمی‌نژاد، کانال کمیل گردان‌ حنظله و...‌ که جزو برنامه نمایش آقای بهزادپور نبود، اما من اضافه کرده بودم. آن سال‌ها اوج اجرای نمایش‌های آیینی در مشهد بود‌. محرم سال92 نمایشی با موضوع مسلم‌بن‌عقیل در حسینیه امام‌خمینی(ره) پیشنهاد شد، شبی 3هزار نفر جمعیت می‌آمد که این حضور خستگی کار را از همه بچه‌ها می‌گرفت.

برای انتخاب محله طلاب باید بگویم که استعداد و مصمم بودن در کار‌ی که من در بچه‌های این سمت شهر دیده‌ام، هیچ جای دیگری ندیده‌ام


موشکافانه و حساس قدم برداریم

الان به جرئت می‌توانم ادعا کنم گروه‌هایی که در مشهد‌ کار نمایش‌ آیینی اجرا می‌کنند، تربیت شده تیم ما هستند. این افتخار ماست. در واقع ما زکات دانشمان را پرداخت کرده‌ایم و منتی بر کسی‌ نیست، اما نقدی که هست باید هر کسی وارد این کار شود مواظب باشد آن را خراب نکند. نباید با سپردن کار به دست غیرمتخصص‌ها اعتماد مردم به نمایش‌ آیینی از بین برود. نمایش‌ آیینی باید تأثیرگذار باشد. این نمایش‌ قواعدی دارد که باید آن‌‌‌ را آموخته باشید. به‌عنوان مثال در‌ واقعه کربلا صحنه گودی قتلگاه باید در ضدنور اجرا شود. 

لحظه تیرخوردن، امام‌حسین(ع) باید پشت به نور باشد و نور روی اشقیا باشد تا چهره آن‌ها بیشتر دیده شود. این موضوع مستلزم این است که در نمایش‌های آیینی‌ اطلاعاتی درباره روان‌شناسی مخاطب داشته باشید. مداحی بخشی از نمایش‌های آیینی است که تغذیه در آن اجرا می‌شود؛ جزئی از زندگی مردم این سرزمین است که نمی‌‌توان با آن شوخی کرد. مداحی نیاورید که با آن عظمت امام‌حسین(ع) و خاندانش و حماسه کربلا را زیر سؤال ببرید. نمایش آیینی حساسیت‌ها و قواعد خاص خودش را دارد و باید موشکافانه و با حساسیت بیشتری پا در این عرصه بگذارید.

 


‌چراغ نمایش آیینی روشن می‌ماند  

مدتی است فعالیتی را در مؤسسه بازیگری‌ محله مفتح شروع کرده‌‌ایم‌‌؛ هدف این مؤسسه تربیت نیروی بازیگر است. بازیگران نوجوان و جوان نیاز به خط‌دهی دارند. من هم که یکی از اهدافم تربیت نیرو و انتقال آموخته‌ها به‌عنوان زکات علمم هست، مشغول به کار در مجموعه هستم؛ با این هدف که نوجوانانی تربیت شوند که عشق و تخصصشان نمایش آیینی باشد. 

چرا ما نباید در ایام محرم و صفر، نیمه‌شعبان و... اجرای نمایش‌ آیینی داشته باشیم؟ استقبال از نمایش‌های‌ آیینی اجرا شده در مجموعه آیه‌ها، خیمه‌الانتظار، صحن‌ سقاخانه حرم‌مطهر و... ثابت کرده که مردم ما نمایشی را که با باورهای ذهنی و اعتقادی‌شان گره خورده باشد، دوست دارند و برای آن وقت می‌گذارند. جمعیتی که برای تماشای‌‌ نمایش شب آفتابی به مکان دوری از شهر چون مجتمع آیه‌ها می‌آمد،‌ جای تحسین داشت. من بعد از یک دهه کار بازیگری و کارگردانی، تصمیم به تربیت کسانی گرفتم که به این هنر علاقه دارند.‌‌ برای انتخاب محله طلاب هم برای خودم دلایلی دارم. شاید در مناطق دیگر به هر لحاظی تربیت نیرو برای من آورده بیشتری داشته باشد، اما استعداد و مصمم بودن در کار‌ی که من در بچه‌های این سمت شهر دیده‌ام، هیچ جای دیگری ندیده‌ام. 

ما نمایش آیینی را سال 1397 به مسجدالرضا(ع) در محله طبرسی‌شمالی بردیم. ایام فاطمیه بود و روایت شهادت شهید برونسی که بچه‌ها با آنکه فصل مدارس بود تا ساعت2 و3نیمه‌شب برای تمرین می‌ماندند. از همان شب اول اجرا کار گرفت.

 با آنکه بی‌تجربه بودند، خوب از پس کار برآمدند. بچه‌ها از دل و جان کار می‌کردند. استقبال چنان بود که تا پشت در مسجد جمعیت جمع شده بود. در این‌ کار از هیچ جایی حمایت نشدیم، حتی‌ یک مسئول هم نیامد ببیند در مسجدالرضا(ع) چه خبر است که این حجم جمعیت در آن حضور پیدا می‌کند.‌ در آن‌ برنامه که 10شب در حاشیه‌ شهر و در محله‌ای کم‌برخوردار اجرا شد، فقط می‌خواستیم یک مسئول بیاید و ببیند با یک کار فرهنگی تا چه اندازه می‌توان نوجوانان و جوانان یک محله را جذب کرد. تنها کسانی که لطف کرده و منت بر سر ما گذاشتند، همسر و پسر شهید برونسی بودند که یک شب به تماشای نمایشنامه ما آمدند، اما حمایت که نمی‌شدیم هیچ، حتی به ما ایراد هم گرفته می‌شد که مگر مسجد جای اجرای نمایش است؟ تفکرات شبه‌روشن‌فکری که تئاتر فقط باید روی صحنه اجرا شود و...

کربلا هویت مردم ماست؛ هویت مردم‌ این سرزمین عاشورایی است. چرا این واقعه برای تأثیر‌گذاری بیشتر تبدیل به نمایش و داستان نشود

«شور حسینی» را شعور حسینی کامل می‌کند

حرف من این است، هرسال با آمدن محرم و صفر، شور حسینی(ع) به خودی خود شکل می‌گیرد یا حتی مناسبت‌های دیگر مثل نیمه‌شعبان، ولادت امام‌رضا(ع) و...  شور و حال خاص آن ایام در کوچه‌ها و خیابان‌ها و در بین مردم نمایان است. در شادی و مولودی‌ها‌، ایستگاه شربت و شیرینی و در عزاداری‌ها، راه‌افتادن دسته‌های سینه‌زنی و حضور در هیئت‌، این‌ها شور حسینی است، بیاییم‌ برای بالا رفتن شعور حسینی(ع) هم هزینه کنیم و وقت بگذاریم. 

کسی که در عاشورای حسینی سیاه می‌پوشد و سینه می‌زند، اما جایی در همان مراسم، حق‌الناسی را زیر پا می‌گذارد، یعنی اینکه او فقط شور حسینی دارد، کارفرمایی که ایام محرم و صفر برای امام‌حسین(ع) خرج می‌دهد و‌ بر مظلومیت حسین(ع) و خاندانش اشک می‌ریزد، اما در محیط کار بزرگ‌ترین ناحقی‌‌ها را در حق زیردستانش روا می‌دارد، پیام راستین کربلا را درنیافته است. خوبی نمایش آیینی، قدرت تأثیرگذاری زیاد آن است.
 در واقع کربلا هویت مردم ماست؛ هویت مردم‌ این سرزمین عاشورایی است. چرا این واقعه برای تأثیر‌گذاری بیشتر تبدیل به نمایش و داستان نشود. امام‌حسینی(ع) که فقط در هیئت باشد و برای سینه‌زنی و گریه و زاری، نشئت گرفته از تفکری اشتباه‌‌ است. پیام عاشورا و تفکر حسینی‌ در هر زمان و مکانی بدون نگاه به محدودیت‌های آن باید وجود داشته باشد. هرجا ناحقی شد باید‌ ایستاد و حرف حق را زد. واقعه کربلا در نمایش‌های آیینی زنده می‌شود. مخاطب ما آن چیزهایی که در روضه‌ها و از زبان مداح‌ها شنیده است، در بُعد وسیعی نمایش‌گونه می‌بیند.


از ویرانی لانه‌هایمان نمی‌هراسیم

شهید آوینی جایی گفته‌اند: «اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...» ما داعیه‌داران هنر نمایش آیینی، سال‌ها خون دل خوردیم، سکوت کردیم و دم برنیاوردیم. نمایش آیینی این روزها حال و روز خوبی ندارد. برادرانه از دست‌اندرکاران و دغدغه‌مندان هنر می‌خواهم به حال این هنر مظلوم و درحال احتضار تدبیری بیندیشند.
جا دارد به رسم قدرشناسی یادی کنم از همه کسانی که در این مسیر دلسوزانه کنارم بودند. 

کسانی که با حمایت‌های بی‌دریغشان این فرصت را به من دادند تا بیش از یک دهه سکان نمایش آیینی شهرم را به دست بگیرم. آقای بهزاد بهزادپور، کارگردان مطرح کشور، که اگر اعتماد و میدان دادن‌های ایشان نبود، شاید امروز در این جایگاه نبودم. آقای‌ علی حمیدی، نویسنده تمام نمایشنامه‌های آیینی‌ که در مشهد و حومه به رو‌ی صحنه رفته، مشاوران هنری‌ام، برادرم میلاد، خانم واحدی و از همه مهم‌تر پدر و مادری که نگاه‌های مهربانانه‌شان چراغ راهم بوده و هست. به امید روزی که شاهد نمایش آیینی خوب و تأثیرگذار در همه جای کشورمان ایران باشیم.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44